دانستنےهایےاز زبان عربے
 
 
 آموزش زبان عربے
 

 

1 اَلاَقدَمُ فَالاَقدَم هرکه زودتر آمده است، مقدم تر است.
2 آلأقرَبُ يَمنَعُ الأبعَد نزدیکان سزاوارتر از غریبان هستند.
3 الإنسانُ مَحَلُّ السّهو وَ النِّسيان انسان جايگاه خطا و فراموشي است.
4 الحَرَکَةُ بَرَکَةٌ حرکت، برکت است.
5 الحقُ مُرٌّ حق تلخ است.
6 الخائنُ خائفٌ خيانتکار، ترسو است.
7 الدِّراهِمُ مَراهِمٌ پول، مرهم است.
8 السُّکوتُ اَخو الرِّضا سکوت، برادر رضايت است.
9 الطَّبعُ اغلَبُ سرشت، (بر تربيت) غالب است.
10 العادَةُ طَبیعَةٌ ثانیةٌ عادت طبیعت دوم هر انسان است.
11 العَيانُ لايَحتاجُ إلي البَيان چيز آشکار نياز به توضيح ندارد.
12 القَرنَبي في عَين اُمِّها حَسَنةٌ سوسک در چشم مادرش زيباست.
13 المَرءُ بخَليله انسان به دوستش شناخته مي شود.
14 النّاسُ اُمَّةٌ واحِدَة مردم همه یک امت هستند.
15 النِظافَةُ مِنَ الایمانِ نظافت قسمتي از ایمان است.
16 الوَحدَةُ خَيرٌ مِن جَليس السّوء تنهايي بهتر از هم نشينی با نابکار است.
17 الوَطنُ، الاُمُّ الثّاني وطن، مادر دوم است.
18 أدَبُ المَرءِ خَيرٌ مِن ذَهَبِه ادب مرد بهتر از ثروت اوست.
19 أنَا الغَريقُ فَما خَوفي مِن البَلَل غرق شده از توفان نمی ترسد.
20 إرقَ عَلَی ظَلعِکَ به اندازه توان خود بار بردار.
21 إنَّ بَعدَ العُسرِ يُسرًا قطعًا بعد از سختي، گشايشي هست.
22 إن لَم تَغلَب فَاخلُب اگر زورت نرسيد، نيرنگ بزن.
23 إیّاکَ وَاسمَعی يا جارَة با تو هستم اما اي همسايه تو بشنو.
24 بَطنی عَطِّرني وَ سائر يذَري شکمم را عطر بزن و سایر اندامم را رها کن.
25 بُعدُ الدّار کَبُعدُ النَّسَب دوري خانه مثل دوري خويشاوندي است.
26 بَقيَ اَشَدُّهُ بقيه ی آن بيشتر است.
27 تَجرِی الرِّیاحُ بِما لا تَشتَهِی السُّفُنُ بادها به جهتی می وزند که کشتیها دوست ندارند.
28 تَعاشَروا کَالإخوانِ وَ تَعامَلوا کَالأجناس مثل برادر معاشرت کنيد و همچون اجناس معامله نماييد.
29 جِلدُ الحِنزیرِ لا یَندَبِغُ پوست خوک دباغی نمی شود.
30 رأیُ الشَّيخِ خَيرٌ مِن مَشهَدِ الغُلام گمان پير از يقين جوان بهتر است.
31 رُبَّ ساع ٍ لِقاعِد ٍ چه بسا تلاشگری که برای نشسته ای کار می کند.
32 فَضلُ الفِعلِ عَلَی القَولِ مَکرُمَةٌ خوبي عمل بهتر از خوبي سخن است.
33 کَالمُستَجيرِ مِن الرَّمضاءِ بالنّارِ همچون کسي که از زمين داغ به آتش پناه ببرد.
34 کُلُّ إناءٍ بالّذي فيهِ يَرشَحُ از هر ظرفي همان برون تراوش کند که در آن است.
35 کَما تُدینُ تُدانُ همان طور که قرض دهي، قرض مي گيري.
36 کَما تَزرَعُ، تَحصُدُ هر چه که بکاري همان
را برداشت مي کني.
37 لا یُجمِعُ سَیفانِ فی غِمدٍ دو شمشیر در یک نیام جای نمی گیرد.
38 لاحَسَبَ کَالتَّواضُع هيچ حسَب و اعتباري همچون فروتني نيست.
39 لايًبقی شَيئٌ علی حالِه هيچ چيز به يک حال باقي نمي ماند.
40 لِکُلِّ قَومٍ یَومٍ هر قومی، روزگاری دارد.
41 ما أَهوَنَ الحَربَ عَلَی النَّظارةِ چقدر جنگ برای تماشاچیان آسان است.
42 ما کُلُّ فُرصَةٍ تَنالُ هر فرصتی بدست نمی آید.
43 مالٌ تَجلِبُهُ الرِّیاحُ تأ خُذُهُ الزَّوابع مالي را كه باد بياورد، گردباد مي برد.
44 مَن جالَ نالَ کسي که بگردد، مي یابد.
45 مَن جَدَّ وَجَدَ کسي که تلاش کند، مي يابد.
46 مَن جَرَبَ المُجَرَّبَ حَلَّت به النِّدامة کسي که آزموده را بيازمايد پشيمان مي شود.
47 مَن حَفَرَ بئرًا لِأخيهِ وَقَعَ فيها کسي که براي برادرش چاه بکند، خودش در آن مي افتد.
48 مَن صارَ نَعجَةً أَکَلَهُ الذِّئبُ کسی که میش شود گرگ او را می خورد.
49 مِن کِثرَةِ المَلّاحينَ غَرَقَت السَّفينة از زيادي ملوانان کشتی غرق شد.
50 هذاالفَرَسُ، هذاالميدان اين اسب و اين ميدان.
51 هِمَمُ الرِّجالِ تُقلَعُ الجبالَ همّت مردان کوههارا از جا می کند.
52 ياطَبيبُ! طِبَّ لِنَفسِک ای پزشک! خودت را درمان کن.
53 يَدُ الحُرِّ ميزانٌ دست آزادمرد، ترازو است.
54 يَومٌ لَنا وَ يَومٌ علينا يک روز براي ماست و روزي عليه ما.
55 يَهُبُّ مَعَ کُلِّ ريح از هر طرف که باد بيايد مي وزد.
 |+| نوشته شده در  سه شنبه هشتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 19:18  توسط م.عظیمےفر  | 
  بالا