دانستنےهایےاز زبان عربے
 
 
 آموزش زبان عربے
 

تفاوت جمله با كلام

بين كلام و جمله عام و خاص مطلق است، زيرا به هر كلامى مى‏توان جمله گفت ولى به هر جمله‏اى نمى‏توان كلام گفت چون ممكن است جمله‏اى با وجودِ نسبت اسنادى، محتاج به ضميمه باشد مثل جمله صله در «اَلَّذى‏ يَأْتينى‏ فَلَهُ دِرْهَمٌ»كه «يَأْتينى‏» صله است و نسبت اسنادى دارد و در عين حال به موصول يعنى «اَلَّذّى‏» نيازمند است.

جمله اسميه و فعليه

هرگاه كلمه اولِ جمله‏اى اسم باشد آن جمله را اسميّه مى‏گويند مثل «اَللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ» و اگر فعل باشد فعليّه مى‏گويند مثل «يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ»و اگر حرف باشد كلمه بعد از آن را منظور مى‏كنند، زيرا حرف به حساب نمى‏آيد. كلمه بعد از حرف اگر اسم باشد اسميّه است مثل «ءَاِلهٌ مَعَ اللَّهِ» و اگر فعل باشد فعليّه است مثل «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزَكىَّ».
و نيز منظور از «اولِ جمله» كلمه‏اى است كه در اصل اول بوده پس «كَيْفَ جاءَ زَيْدٌ» فعليه است، زيرا كلمه «كَيْفَ» در اصل مؤخر بوده و چون صدارت طلب است مقدّم شده و نيز «يا عَبْدَاللَّهِ» جمله فعليّه است، زيرا كلمه «يا» به جاى «اَدْعُو» مى‏باشد و در اصل «اَدْعُو عَبْدَاللَّهِ» بوده است.

سه تذكر

1- كلام فقط از دو اسم مثل «زَيْدٌ قائِمٌ» يا از فعل و اسم مثل «زَيْدٌ قامَ» و «قامَ زَيْدٌ» تشكيل‏مى‏شود پس‏از دو فعل يااز دو حرف يااز حرف وفعل يااز حرف واسم تشكيل نمى‏شود و مثل «يا عَبْدَاللَّهِ» از فعل و اسم تركيب شده زيرا به تقديرِ «اَدْعُو عَبْدَاللَّهِ» است.
2- جمله، غير از اسميّه و فعليّه نيست پس جمله ظرفيّه كه اولِ آن جار و مجرور مثل «اَفِى الدَّارِ زَيْدٌ» يا ظرف مثل «اَعِنْدَكَ عَمْرٌو» است به اسميّه يا فعليّه رجوع مى‏كند، زيرا اگر عاملِ ظرف و جار و مجرور، فعل مثل «اِسْتَقَرَّ» باشد فعليّه و اگر اسم مثل «كائِنٌ» باشد اسميّه مى‏شود. هم چنين «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»در صورتى كه عامل، اسم باشد مثل كلمه «اِبْتِدائى‏» اسمّيه است و تقديرش «اِبْتِدائى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» است و اگر عامل، فعل باشد مثل كلمه «اَبْدَءُ»فعليّه و تقديرش «اَبْدَأُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» است.
3- حقيقت جمله‏ها اسميّه يا فعليّه است و جمله‏هايى كه به غير اين دو ناميده شدند به مناسبت ديگرى غير از اصل آن‏ها است مثل جمله وصفيّه، شرطيّه، ظرفيّه، استفهاميّه، خبريّه و انشائيه كه به ترتيب به اعتبار معناى وصف، شرط، ظرف، استفهام و دلالت بر إخبار يا دلالت بر معناى انشا به اين اسامى ناميده شده‏اند.

اقسام كلمه

كلمه سه قسم است: اسم، فعل و حرف. اگر به تنهايى بر معناى مُفيددلالت نكند حرف است‏ مثل كلمات «مِنْ» و «اِلى‏» در «مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَى الْمَسْجِدِ الاَقْصى‏» و اگر به تنهايى بر معناى مفيد دلالت كند و زمان را نفهماند اسم است، مثل كلمه «اَللَّهُ» در «اَللَّهُ الصَّمَدُ»و اگر به تنهايى معناى مفيد داشته باشد و بر يكى از زمان‏هاى گذشته، حال يا آينده دلالت‏كند فعل‏است مثل‏كلمه «يَقُومُ» در «يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمينَ» از ضمن اين تقسيم، تعريف هركدام دانسته شدواينك علائم هريك ازآن‏ها بيان مى‏شود.

علائم اسم

اسم پنج علامت دارد:
الف: پذيرش جرّ يعنى كسره‏اى كه از حرف جر يا اضافه به وجود مى‏آيد. اول مثل كلمه «نُورِ» در «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ» و مثل كلمه «اِسْمِ» در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ».
دوم مثل «زَيْدٍ» در «هذا غُلامُ زَيْدٍ»و مثل «اَللَّهِ» در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ».
ب: پذيرش تنوين‏مثل «رَجْلٌ» در «جائَنى‏ رَجُلٌ» و مثل «تُرابٍ، نُطْفَةٍ، عَلَقَةٍ» در «هُوَ الَّذى‏ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ».
ج: مناداواقع مى‏شود مثل كلمه «مَرْيَمُ» در «يا مَرْيَمُ اَنَّى لَكِ هذا»و مثل «أَهْلَ الْكِتابِ» در «يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحاجُّونَ فى اِبْراهيمَ»و مثل «اَلنَّفْسُ» در «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ».
د: دخول «ال» غير از موصوله‏ مثل كلمه «اَلذِّئْبُ» در «وَاَخافُ اَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ»و مثل كلمه «اَلرِّجالُ» در «اَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ».
ه: كلمه‏اى به آن اسناد داده شود، مثل اسنادِ «قامَ» به زَيْدٌ در «زَيْدٌ قامَ» و در «قامَ زَيْدٌ» و مثل كلمه «اَلرِّجالُ» كه «قَوّامُونَ» به آن نسبت داده شده‏ و نيز كلمه «اَلذِّئْبُ» كه «اَنْ يَأْكُلَهُ» به آن اسناد داده شده است.

 

 

 |+| نوشته شده در  دوشنبه نوزدهم تیر ۱۳۹۱ساعت 16:29  توسط م.عظیمےفر  | 
  بالا